بدون عنوان
دختر گلیه مامان امروز بیستم خرداد نود وشش هست که دارم برات مینویسم.از خاطرات بعد از تولدت تا جایی که یادم میاد در سال نود و پنج برات مینویسم چون چند وقتی هست که از ثبت خاطرات عقب هستیم تو اذر ماه بود که عروسی مریمجون دختر خالم بود و رفتیم عروسی.تولد یکسالگی نوه خاله ی بابا اتریسا جون بود که رفتیم.هفته آینده بعد از عروسی مریم سفر پنج روزه به شمال رفتیم.تو اذر ماه یکبار باهم رفتیم سرزمین لی لی پوت و کلی بهت خیلی خوش گذشت و بقیه خاطراتت رو بهتره با عکسهایی که در این پست میذارم ببینی.امیدوارم که چیزی رو فراموش نکنم عشقم ️ یبار که با مامانی با اتوبوس رفتیم شمال خونه مامانی تولد اتری...